-

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش

ابر با آن پوستين سرد نمناکش

باغ بی‌برگي،

روز و شب تنهاست،

با سکوت پاک غمناکش.

سازِ او باران، سرودش باد.

جامه‌اش شولای عريانی است.

ور جز اينش جامه‌ای بايد،

بافته بس شعله‌ی زر تارِ ِپودش باد.

گو برويد، يا نرويد، هر چه در هر جا که می‌خواهد، يا نمی‌خواهد،

باغبان و رهگذاری نيست.

باغ نوميدان،

چشم در راه بهاری نيست.

 

گر ز چشمش پرتو گرمی نمی‌تابد،

ور به رويش برگ لبخندی نمی‌رويد،

باغ ِبی‌برگی که می‌گويد که زيبا نيست

داستان از ميوه‌های سر به گردون سای ِ اينک خفته در تابوت پست خاک می‌گويد.

باغ بی‌برگي

خنده‌اش خونی است اشک‌آميز.

جاودان بر اسبِ يال افشانِ زردش، می‌چمد در آن

پادشاه فصل‌ها، پاییز.

 


اثر: مهدی اخوان ثالث


تاريخ : 3 / 7 / 1393برچسب:پادشاه فصلها, پاییز, باغ بی برگی, | نویسنده : یار دبستانی|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • ایف آی دی